نام داستان: درس عبرت- داستان بلوچی
تهیه /بازنویسی: محمد نوذری
منبع: سایت جاسک نگر ( نیما نعیمی)
گویند که در روزگاران خیلی دور پادشاهی بود که علاقه زیادی به شکار و تفریح داشت.و همیشه به شکارگاه خود می رفت.در مسیر شکارگاهش خانه پیر زنی قرار داشت پادشاه هر وقت به شکار می رفت به خانه پیرزن سری می زد و حالی از پیرزن می پرسید و پیرزن در جواب پادشاه می گفت:هر که بد کند بر خود کند.و این حر ف صحبت همیشه پیرزن بود پادشاه در حیرت بود که چرا پیرزن همیشه این جمله را تکرار می کند.روزی پادشاه تصمیم گرفت پیرزن را بکشد.برای اجرای نقشه شومش دستور داد یک خربزه(خیار؛در لفظ بلوچی به معنی خربزه می باشد) را پر از سم کنند تا ثابت کند سخنان پیرزن ناتوان بی اساس است و نمی تواند کاری انجام دهد.صبح روز بعد راهی شکارگاهش شد تا اینکه به خانه پیرزن رسید بعد از احوال پرسی پیرزن حرف همیشگی اش را تکرار کرد.(هر که بد کند،به خود کند)خربزه(خیار) سمی را بعنوان هدیه به پیرزن داد ولی پیرزن مشغول کاری بود به پادشاه گفت: (خربزه)خیار را در جایی قرار دهد و گفت بعد از تمام شدن کارش آن را خواهد خورد و از پادشاه تشکر کرد.در همان روز پسر پادشاه تصمیم می گیرد به شکارگاه پدرش برود .در راه به خانه پیرزن می رسد و از پیرزن سوال می کند که خیلی گرسنه است و چیز برای خوردن دارد؟پیرزن می گوید:پدرت خربزه ای (خیاری) برام آورده است مثل اینکه روزی تو هست بردار و آن را بخور.پسر پادشاه خربزه (خیار) را خورده و میمیرد.پادشاه بعد از با خبر شدن مرگ پسرش به خانه پیرزن می رود و علت مرگ پسرش را از او می پرسد .پیرزن می گوید:پسرت همان خربزه ای (خیاری) که برام آوردی خورد .پادشاه لحظه ایی به فکر فرو می رود و معنی و مفهوم جمله پیرزن را به معنای واقعی می فهمد.
نظرات + تماس با ما + ارتباط با ما + ایمیل ما = راه ارتباطی شما با ماست